â"پوش به فرودگاه ميرود!" يا "!If you wanna be my lover... you gotta get some gel"
به به! برزيل ديويد بکهام و دوستانشو به خونه هاشون فرستاد. اينجاست که معلوم ميشه فوتبال بازی کردن خيلی بهتر از ادای فوتبال بازی در آوردنه!
â"چاکر شما چراغعلی" يا "!You can call me Tom Cruise"
مطلب
خورشيد خانوم در مورد تغيير اسامي شاگردشو خوندم. سوال خوبی پرسيده بود که بايد ديد اين جذابيت از کجا مياد.اما، اين جريان انتخاب و تغيير اسم هم، به خاطر تضاد ارزشي که بين بعضي از ايرونيهای داخل و خارج ايران وجود داره، برای من يک کم قابل تامله!
يادم هست يک زمانی در ايران استفاده از اسامی خارجی ممنوع شده بود. در نتيجه خيلی از اسامی به اسم نزديک فارسيش تغيير داده شد. مثلا "عينک چلسی" شد "عينک چهلستون"، يا "رستوران سورنتو" شد "غذاخوری سورنا". از اون طرف هم خيلها اصرار داشتن از کلمات فارسي شبيه کلمات خارجي (و در نتيجه شيک!) استفاده کنند. مثلا کيک "ليلی پوت" (شهر داستان گاليور - ولي توجيه شده بعنوان "خوراک ليلی" در يک گويش محلي!) داشتيم و يک محصول ديگه به اسم "شونيز". همه اين اسامی هم بايد برای مسولين توجيه می شدند که فارسی هستند و لا غير. اين کار به اسم و آرم شرکتها هم رسيده بود. اداره شناسنامه هم ۲ ليست داشت: ليست اسامی مجاز برای نوزادان تازه متولد شده و ليست اسامي ممنوعه. اين ليست ها هم مرتبا تغيير ميکرد. بستگی به اينکه اين هفته يا هفته ديگه بری اداره، اسم بچه بيچاره ممکن بود عوض بشه! نميدونم هنوز اون ليستها هست يا نه. تازگی هم که ظاهرا بعضی از اين ممنوعيت ها برداشته شده. سورنا دوباره شده سورنتو! نميدونم چلسی شد چلسی يا هنوز به بنای بی همتای چهلستون وفاداره.
در آمريکا هر کس ميتونه اسمشو رسما يا بطور غير رسمی تغيير بده. اسم هم مثل هر چيزی ديگه جز تملک شخص حساب مياد و مالک طبعا صاحب اختياره. هر کس در انتخاب هر اسمي هم آزاده. يک زمانی معروف بود که بعضی از ايرونی ها اسماشون رو آمريکايی ميکردند: محمد ميشد Moe. بهروز ميشد Bruce، فريد ميشد Fred. جالبترين تغيير که من شنيدم "اصغر" بود که شده بود "Oscar"! مدتيه که خوسبختانه اين قضيه برعکس شده. تا اونجا که من ديدم، خيلی ايروني ها به اساميشون افتخار ميکنند. اسم بچه ها شون رو هم ايرونی ميذارن.اصلا خيلی ها هر جا دستشون برسه اسم ايرانی ميذارن! خانم استاد سرشناسی رو ميشناسم که اسم تمام کامپيوترهای (Sun Workstation) آزمايشگاشو در دانشگاه رو اسامی شعرای ايرانی گذاشته. شاگردهای امريکايی اين استاد برجسته، ميدونند سعدی، حافظ، مولوی و خيام كی اند. برادران ديبا اسم اولين شرکت خودشونو که به Sun فروختند، Diba گذاشته بودند و الان هم يک شرکت به اسم Nikou دارند. حتی من دختر امريکايی ميشناختم به اسم "آريانا"، از سر علاقه والدينش به اين اسم ايرانی.
خلاصه يک جوک خيلی قديمي هست که ميگه " از يک دهاتی پرسيدن اسم بچه ات رو چی ميخواهی بذاری؟"، جواب داد: " اگه پسر شد بهروز وثوقی، اگه دختر شد پوری بنايی!"
تبصره:
يک داستان جالب در مورد اسم
âنامه نيمه! گشاده به
کاپوچينيو
سلام.
آفرين، مجله خيلي خوبی منتشر مي کنيد. اينکه افکار و ديدگاههای جوانهاي امروز ايران رو منعکس ميکنيد، بسيار خوب است. مجله شما ميتواند دريچه و نقطه ارتباطی باشد برای جوانهای همسن و سال چه در داخل و چه در خارج از ايران. خسته نباشيد. خواستم چند پيشنهاد بدم:
- در سر مقاله، از اينکه چطور مجله شکل گرفت کمی گفتيد. چه خوب ميشود يک مقاله در مورد "رسالت" (vision and mission) مجله بنويسيد. اينکه خوانندگان بدانند زمينه و محدوده (Theme and scope) مجله چيست، شکل ايده آل آن کدامست و... کمک ميکند به خوانندگان و نويسندگان احتمالی آن.
-يکي از منابع خوبی که در دسترس شماست، وبلاگ هاي ايرانيست. بنظر ميرسد بعضی از دوستان ما داراي طبع نويسندگي خوبی هستند. چه خوب ميشود اگر نويسندگان خوب را دستچين و به هم کاری دعوت کنيد. از مزاياي مجله شما ميتواند تعداد زياد مخاطب آن باشد و در نتيجه رسانه مناسبتری باشد برای مقالات خوب نويسندگان جوان وبلاگ. در ضمن باعث وسعت سليقه و ديدگاههای ارايه شده هم ميشود. البته زحمتش با شما خواهد بود که نويسندگان و مطالب خوب را انتخاب کنيد.
- چه خوب ميشود اگر مختصری از شرح حال (short bio) نويسندگان مقالات به هر مقاله اضافه کنيد (يا لينک مربوطه). داشتن لينک به مجموعه مقالات هر نويسنده و هر بخش هم ميتواند مفيد باشد. حتما می دانيد که بعضي از نشريات online شماره گذاری به روش معمول نشريات چاپی ندارند که البته اين روش هم مزايا و معايبی دارد. اضافه کردن تاريخ به هر مقاله هم خوب است. از مزيت ديگر وب، لينک دادن است که بجاي reference می تواند خيلی موثر باشد و اضافه کردن جلوههای تصويری هم همينطور.
- نميدانم مجلات ديگر اينترنتی را نگاه کرده ايد يا نه. يکي از موفقيت ترين آنها بنظر من
www.iranian.com است که توسط جهانشاه جاويد در ظرف ٧ سال گذشته منتشر ميشود. وقتی که او اين مجله را شروع کرد ايده آلش اين بود که يک مجله مشابه Life برای ايرانيان درست کند و الحق هم در اين کار تا حدودی موفق شده است. اما بنظر ميرسد که مخاطب اصلی مجله او بيشتر ايرانيان خارج از کشور باشند (نويسندگان که چنين هستند) و خوانندگان زيادی در اين بين پيدا کرده است. شما هم يک فرصت طلايی داريد که نيمه خالی مخاطبان (ايرانيان داخل ايران) را با مجله خودتان پر کنيد. اما جهانشاه تجربه زيادی پيدا کرده و توصيه ميکنم از تجاربش استفاده کنيد.
- يک سوال جزيی: کلمه "الکترونيک" که در عنوان مجله شما هست، آيا بعنوان معادل "online" بکار رفته است؟ فارسي "Online" را نميدانم اما اولين بار که مجله شما را ديدم، فکر کردم مجله ای در زمينه الکترونيک است.
ميدانم که " دور گود نشستم و ميگم لنگش کن"، اما بالاخره از بعضی از ما کاری بهتر از اين بر نمی آيد.
باز هم خسته نباشيد و موفق باشيد.
â "تو بزن تا من برقصم" يا "Chaos, Knowledge & Order"
سوال: وقتی که يک بحث بين يک عرب، يک هندی و يک ايرانی در مورد تاثيرگذاری موسيقی ايرانی در موزيک اسپانيايی شروع ميشود،( و بعد هم يک آمريکايی هم به جمع اضافه مي شود و هيچ کدام هم در اين زمينه وارد نيستند- واقعا هم فرقی نميکنه از کجا باشند) به کجا ختم ميشود؟
جواب: ظهور و افول تمدنها و امپراطوريها، جوامع بدوی و قوانين آنها، تاثير process , institutions و طبقه elite، بلوغ/کهولت آنها در رشد و سقوط سيستمهاي اجتماعي و حکومتی، مفهوم order, law ، اخلاقيات و معنی دانش بشری، نهايت خرد آدمی، chaos و انتروپی، دانايي و order، رابطه تغيير و موجوديت و در نهايت هدف خلقت و نقش بشر و نهايت او. اونهم فقط در طي ۱.۵ ساعت!!
فکر کنم تن کلی فيلسوفان دنيا، جامعه شناش و دانشمندان بزرگ از دنيا رفته تو قبر لرزيد! جالب اينکه هيچ کدوم هم نتونستيم ديگری رو قانع کنيم اما همه قبول کرديم که يک چيزهايي ياد گرفتيم!