آن سوی مه    

Thursday, August 08, 2002

●آب ميوه عشق! يا !One cold Shir-Moz please

سپتامبر ۱٩٨۰: سه دوست موسيقيدان تصميم ميگيرند که کاری را شروع کنند که به آرزوی هميشگيشان، سالم سازی محيط زيست، کمک کند. با ۲۰۰ دلار، چند جعبه پرتقال و چند بطری خالی، يک شرکت آبميوه گيری درست ميکنند. ايده شان اينست که تازه ترين و سالم ترين آبميوه های طبيعی را به مردم عرضه کنند. Odwalla از آنجا شروع شد و امروز بعد از ۲۲ سال، بطريهای آبميوه Odwalla را در تمام آمريکا براحتی ميتوان پيدا کرد. به نظر من يکی از بهترين شرکت هايی است که آبميوه های طبيعی آماده به بازار ارايه ميکند.

اين داستان يک نمونه خوب ديگریست برای اينکه آدم بايد دنبال چيزی برود که به آن اعتقاد و مهمتر برايش passion دارد. من هميشه اين جور آدمها را که به دنبال "افسانه شخصی" خود ميروند تحسين می کنم. تازه، در اين مورد خاص، اين ۳ تا هر روز آبميوه تازه مجانی هم ميخورند!!
●خنجری بر دل خراب من!

درين سراى بی كسى، كسى بدر نميزند
به دشت پرملال ما پرنده پر نميزند

يكى زشب گرفتگان چراغ بر نميكند
كسى به كوچه سار شب، در سحر نميزند

نشسته ام در انتظار اين غبار بى سوار
دريغ كز شبى چنين، سپيده سر نميزند

دل خراب من دگر خرابتر نميشود
بزن كه خنجر غمت ازين خرابتر نميزند

گذرگهيست پر ستم كه اندرو بغير غم
يكى صلاى آشنا به رهگذر نميزند

چه چشم پاسخ است ازين دريچه هاى بسته ات؟
برو كه هيچكس ندا به گوش كر نميزند

نه سايه دارم و نه بر، بيفكنندم و سزاست
اگر نه، بر درخت تر كسى تبر نميزند!

"هوشنگ ابتهاج"

●دوباره سرما خوردم، نسبتا شديد. صدام در نمياد. اين دومين بار ظرف ۲ هفته که سرما خوردم. اون يکی هنوز کاملا برطرف نشده بود که اين يکی سرو کله اش پيداش شد. منم که اصلا اهل مراقبت نيستم. دفعه قبل تو راه ايران تو اروپا بود که سرمای شديدی خوردم. اينقدر حالم بد بود که ميخواستم برگردم اينجا. اما اصرار خانواده مجبورم کرد برم ايران. اونجا که رسيدم عفونت سينوس شديد کردم و يک هفته اول رو کامل تو تختخواب بودم. بيچاره مادر بزرگم مجبور شد هفته اول رو بره خونه دايی ام که از من نگيره. تازه قرار بود که من فقط برای يک هفته ايران باشم که با اين مريضی، يک هفته ديگه هم اضافه شد. دفعه قبلشم که سرماخوردگيم و عوارضش اينجا يک ماهی طول کشيد. فکر کنم اين مريضها نشونه پا به سن گذاشتنه!

ماشاالله وضع دکتر اينجا هم که اينقدر خوبه. با اين HMO شون زدن رو دست بيمه درمانی ايران! بايد از قبل برنامه ريزی کنی اگه بخواهی مريض جدی بشی، چون وقت دکتر گرفتن صبر ايوب ميخواد. با اين HMO، فقط دکتر خودت ميتونی بری. بعد اگه ايشون صلاح ديدن، معرفيت ميکنند به پزشک ديگه. دکتر منم اينقدر سرش شلوغه که زودترين وقتش ۲ هفته ديگه است! قبلا من PPO داشتم که هر دکتری که توی شبکه بيمه بود ميتونستم برم. خيلی راحت بود. متاسفانه اين بيمه در اين ايالت و با کار من ارايه نميشه. راه ديگه اش هم اينکه بری Urgent Care بيمارستان و دو ساعتی تو صف بشينی تا يک احتمالا بچه دکتر ببينتت. اوندفعه رفتم، اتفاقا دکترش، يک پسر ايرونی در اومد که بعدا معلوم شد چيزی نفهميده. بيچاره تازه درسش تموم شده بود.

خوشبختانه من ۲ دوست پزشک اينجا دارم که دارن فوق تخصص ميخونن. هر دوتا شون هم درسخونند، هم باسواد و هم خيلی خاکی. هر وقت چيزی ميشه، فوری ميگن بيا پيش خودمون، اما من اصولا دوست ندارم به مردم زحمت بدم. حالا فرق نميکنه دوست آدم باشه يا غريبه. در اين مورد مخصوصا برای مريضی های ساده. من فقط ازشون مشورت ميگيرم. اما امروز، برای اولين بار با پرويی تمام به يکيشون زنگ زدم جريان گفتم. فوری برام دوا سفارش داد. آدم کلی خجالت ميکشه، اما ميفهمه دوست خوب هم نعمتيه.


●مدارا، مدارا و مدارا

آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا!

فکر کنم اين شعر از شيخ اجل سعدی شيرازی باشد. امروز بخاطر موضوعی ناخودآگاه به ياد اين شعر افتادم. جناب شیخ با تمام حق نامحدودی که بر گردن زبان فارسي و ما دارند، در اين مورد زياد هم راهنما نبوده اند. چون، اينطور که ميفرمايند، برای آسايش، لازم است که "مروت" و "مدارا" را تفسير کنيم. اما انگار عمل "تفسير" را به عنوان تمرين خانگی بر عهده خود خواننده گذاشتند! اصل قضيه هم همين تفسير است که در دنيای امروز، بسته به اينکه کجا باشی، دوست و مخصوصا دوشمنت کی باشند، تفسير مروت و مخصوصا مدارا کار زياد ساده ای نيست. شيخ اجل جان، کاش امروز اينجا بودی و خودتان می فرمودين که کدام استراتژی و تاکتيکها مدارا حساب ميشوند و کدام آسايش آور نيستند!

●در مورد تست روانشناسی، فکر کردم که شايد جالب باشه سوالها رو هم بنويسم که اگر مايل بوديد بعنوان سرگرمی استفاده کنيد. بازی به اين صورت است که سوالها رو يکی يکی مطرح و شرکت کننده اونها رو به همون ترتيب جواب ميده. تحليل جوابها هم يک مرتبه در انتهای سوال-جواب گفته ميشه. سوالها عبارتند از:

۱) فرض کن يک جنگل در مقابلت هست، چی ميبينی؟
۲) وارد جنگل ميشی، يک کلبه ميبينی، چی ميبينی؟
۳) وارد کلبه ميشی، چی ميبينی؟
۴) از کلبه ميايی بيرون، يک رود ميبينی، چی ميبينی؟
۵) از رود ميخواهی رد شی، چطوری رد ميشی؟ (بفرض داشتن همه نوع امکانات).
۶) يک کليد پيدا ميکنی، چی ميبينی و چکارش ميکنی؟
٧) تا ته جنگل ميری، چی ميبينی؟

همون جوری که ميدونيد، اين تستها، يک جور بازی تفننی هستند و برای سرگرم کردن جمع، يا باز کردن صحبت وقتی که با کسی تازه بيرون ميرين، مناسب! ( البته اگه سر اين قضيه با طرف دعواتون شد، نگين تقصير تو بودها، به مسوليت خودتون!). اما، هيچ کدوم از اينها، جای روانشناس، مشاور تحصيلی، دکتر هلاکويی، مشاور ازدواج. دکتر هلاکويی، مشاور طلاق، دکتر هلاکويی، انواع ديگر مشاور و باز هلاکويی رو نمی گيرند! بقول معروف ميگن: !For entertainment purposes only.

در ضمن، اگه به روانشناسی رنگها علاقه دارين، يک سری هم بهاينجا بزنين.

[Powered by Blogger]