Friday, November 22, 2002
âزندگی Undo-Proof
اين مطلب آيدا فکر منو بخودش مشغول کرد. اولش در اين فکر بودم که ببينم چقدر از گذشته خودم رو دلم می خواهد که undo کنم. اما بعد ديدم اونچه که الان برام شديدا اهميت داره اينکه تصميمات امروزم باعث نشه که فردا، يک هفته ديگه يا يک سال ديگه دنبال کليد undo بگردم.
____________________________________________________________________________________________
Thursday, November 21, 2002
âدرس نزاکت ۲: اصلا خوب نيست وقتی قرار ناهار داری، اول يک ساعت قبلش زنگ بزنی و ساعت قرار رو چک کنی. بعد هم، اينقدر تعلل بکنی که نيم ساعت ديرتر از موعد مقرر برسی. آخرش هم روت نشه، بهانه ترافيک و مشکل آژانس رو بياری، اونم تو روزی که همه ميدونند که اصلا ترافيک نيست.
âدرس نزاکت ۱: اصلا درست نيست ساعت ۳ بعدازظهر، وسط جلسه رسمی با آدمهای روزه دار، وقتی بهت زنگ ميزنند و می پرسند "نهار خوردی؟"، بلند جواب بدی:" نه شما نهارتون رو بخورين، من بعدا ميام ميخورم!"
____________________________________________________________________________________________
Wednesday, November 20, 2002
âحرفمو پس ميگيرم: يوسف بودن مشکله، اما زليخا بودن خيلی خيلی خيلی مشکل تر!
âبرف در قله ها
مراد جان، يادم رفته بود بهت بگم. امروز که از خونه ميرفتم بيرون، کوه ها رو با دقت نگاه کردم، رو قله هاشون برف نشسته. هر چند ديدن برف کوهستان از دور و پشت هوای دودآلود، خيلی لذت بخش نيست.
âيوسف و زليخا: The Musical
قصه دراماتيک خوب، ديالوگ عالی با استفاده از اشعار عالی از حافظ، سعدی ونظامی، موسيقی زنده ايرانی، نقالی و آواز زيبای ايرانی، خواننده های خوب، طراحی و اجرا لباس مناسب، خانم تک خوان خوش صدا، کاراته بازی و لات بازی برادران يوسف، رقص سماع درويشی، رقص ايرانی دختران با رنگ ايرانی بصورت دست جمعی، دکور ساده اما موثر، رقص دوتايی يوسف و زليخا که در ايران بعيد به نظر ميرسيد، تک نوازی سازهای ايرانی چون نی، کمانچه، تار و سنتور در قسمت های مختلف، همه و همه تاتر موزيکال "يوسف و زليخا" پری صابری رو ديدنی کردند. فکر نميکردم کاری با اين سطح و در اين اندازه ها در ايران اجرا بشه. نقاط ضعفی هم به نظر من داشت، مثل عيسی مسيح کردن قيافه يوسف، کوتاه کردن و تغيير دادن داستان، ترسو بودن يوسف برای داخل چاه رفتن و استفاده از مانکن! و استفاده از موسيقی غربی در قسمتهايی از تاتر. اما با تمام اينها، اگر بشه، يک بار ديگه برای ديدنش ميرم.
پ.ن: فقط يادتون باشه مواظب باشين که دوستاتون دير نکنن. چون با دير کردن اونا و تو ترافيک گير کردن، مجبورين سرعت برين، تمام قوايين رانندگی رو زير پا بذارين و با اين وجود وقتی که ميرسين، ميبنين در سالن اصلی رو بستن و اون صندلی های رديف ۱۰ با ديد عالی رو از دست دادين. اونوقت مجبور می شين برين طبقه چهارم بالکن، نزديک سقف بشنين! ديدش خوبه، اما زليخا و دوستانش همه از اونجا supermodel بنظر ميرسن!
âاز تظاهرات دانشجويی تا نوشابه پاريسی، در سه سوت!
قبل از ظهر، زير پل گيشا، خيابان کنار بزرگراه جلال آل احمد، روبرو شدن با تظاهرات ۲۰۰-۳۰۰ دانشجو در وسط خيابون، کلی ماشين پليس و مامور پليس در حواليشان و خيابان بسته...خيابان انقلاب، جلو دانشگاه، گرفتن عکس سر در دانشگاه، با ترس و لرز در جلوی ده ها پليس... سينما سپيده، پوسترهای فيلم های بيضايی و روبرو شدن با نگاه مصمم سوسن تسليمی در پوستر باشو...فيلم مسافران: قصه، تعزيه، ديالوگ های عالی همه در دستان سحرآميز بيضايی، کلام و بازی لذت بخش جميله شيخی و دلنشينی هما روستا...بيرون سينما، پياده رو های بسيار شلوغ جلو دانشگاه، طوری که جرات نمی کنی به سمت کتابفروشی های جلو دانشگاه بری... تاتر شهر و نمايش "لال بازی ها"، تحمل اداهای بهاره رهنما و آرام قاسمی و نقاشی های بی معنی شان، در عين حال لذت بردن از ديدن تيپ های مختلف تماشاگران و اداهای بعضی از "تريپ هنری"ها... دوباره دانشگاه تهران، اين بار از در خيابون طالقانی، محوطه خلوت، آروم و هنوز سرسبز دانشگاه، رد شدن از کنار مسجد دانشگاه وديدن اعلام پارچه ای سياسی بالای اون...دانشکده فنی و ديدن بچه هايی که از امتحان آمدن بيرون،ديدن نشريه دانشکده "وقايع اتفاقيه" و دفتر اون که قبلا آزمايشگاه مصالح بود.ساختمون همون ساختمونه، اما تيپ ها چقدر فرق کرده، تابلو اعلانات هم همينطور...ميدون انقلاب، منتظر ايستادن برای کرايه تجريش... رد شدن ۲ تا اتوبوس از پسرها و دخترهای تظاهرکننده از جلوت... گير کردن در ترافيک سنگين قبل از افطار در پارک وی...ساختمان آفتاب و مشکل انتخاب بين سه کافی شاپ فسقلی اون (واقعا زندگی چقدر مشکله!!)...بالاخره نشستن تو يکيش که گارسونش انگار تازه از خواب پاشده و يکی از مشترياش يک سگ کوچولو پارس کن آورده داخل مغازه ۴x۳... گشتی تو بازار صفويه نسبتا خلوت که مغازه هاش پر از جنس ترکی هستند...جلو فروشگاه جام جم، پسر آدامس فروشی که سه بار بهت گير ميده، با صورت خيلی کثيف که وقتی ازش می پرسی چرا صورتشو نمی شوره، شونه هاشو ميندازه بالا و ميگه "آدامس بخر!"... داخل جام جم، انگار اومدی به يک مرکز خريد اروپايی...فوت کورت، نوشابه خوشمزه پاريسی و بدمزه نيسی، سوپ چيلی که نه سوپه و نه چيلی!!، تاکوهای بيمزه اما خوشگل، تبولی و هموس قابل تحمل و طبعا جمعيت زيادی که دور و برت ميايند، می خورند و ميروند...در نهايت ترافيک سبک آخر شب و رسيدن به خانه.
____________________________________________________________________________________________
Monday, November 18, 2002
âيکی از آهنگ هايي در مواقع دلتنگی از مردم و روزگار به من کمک ميکنه، Natalie Merchant's Break Your Heart هستش. آهنگ کامل رو روی اينترنت پيدا نکردم، اما اين برای دوست عزيزی که اين روزها دلش زمستونيه:
People down-cast in despair
See the dis-illusion everywhere
Hoping their bad luck will change
It's a little harder everyday
People struggle, people fight
For the simple pleasures in their life
The trouble comes from everywhere
It's a little more than you can bear
I know that it will hurt
I know that it will break your heart
The way things are
The way they've been
And the way they've always been
People shallow, self-absorbed
See them push and shove for their rewards
With nothing else on their minds
You can read about it in their eyes
People ruthless, people cruel
The damage that some people do
Full of hatred, full of pride
It's enough to make you lose your mind
I know that it will hurt
I know that it will break your heart
The way things are
And the way they've been
.
.
.
And don't disrespect yourself
Don't lose your pride
And don't think everybody's gonna change their side
...Oh no
____________________________________________________________________________________________
Sunday, November 17, 2002
âدوستان عزيز، وبلاگ من دچار دو اشکال شده که ظاهرا فقط بر روی مرورگر من اثر ميکنه:
- tooti.blogspot.com فقط تصوير يک نيم کره رو نشون ميده.
-www.tooti.blogspot.com وبلاگ رو ظاهر ميکنه، اما روی متن تصوير لوگوی آبی blog*spot رو نشون ميده، طوری که قابل خواندن نيست.
ظاهرا دوستان ديگر در خواندن وبلاگ من مشکل ندارند. اگر شما قبلا به چنين مشکلی برخوردين و راه حلش رو ميدونين، لطفا يک ندايی بدين. مرسی.
____________________________________________________________________________________________
|