âنتيجه کاربردی کلاس خودشناسی امروز: حداکثر مقدار مصرفی الکل روزانه که به بدن صدمه نميزنه، فقط ۵ سی سی ايه. کبد تا ۲۰ سی سی الکل ۴۰ درصد رو در روز ميتونه دفع کنه، اما بايد تمام روز رو به اين کار اختصاص بده و کار ديگه ای انجام نده. از ۲۰ سی سی به بالا هم، قسمتی از سلولهای کبد مجبور ميشن که الکل رو در خودشون نگه دارند و اين به معنی آسيب دايمی اونهاست! حالا هی بگين "پک و پيک"! بابا فقط "پک"، اونهم فعلا! ؛-)
â"درون يک آينه، درون يک معما"، سه سوت با يک وقفه کوتاه. جای بسيار تعجب داره، با اينکه خيلی جذاب هم نبود!
âدرک احساس اون آبادانی که جلو پاش Ray Ban خرد ميکردند: ديدن فيلم "مظنونين هميشگی" و يا همون The Usual Suspects در تلويزيون با دوبله خراب برای Kevin Spacy و از بين بردن تمام حال و هوای فيلم که مثلا بايد روی کلام و گفتار اون بچرخه!
âداستان کوتاه-۳: پيامبر کوچک
عضو فعاليتهای ورزشی مدرسه بود. به همراه دو دوست صميمی اش. در آخر سال، تعدادی از پسرها و دخترها برای رفتن به اردو انتخاب شدند. او و يک دوستش انتخاب شده بودند، اما دوست سوم نه. دوست سوم پيش او آمد: "ميخوام يه کاری برام بکنی، اما به هيچ کس نبايد بگی. تو اردو، يه جا که با "محبوب" تنها شدی، بهش بگو که من دوسش دارم!". محبوب هم برای اردو انتخاب شده بود. چه بايد ميکرد؟ پيام دوستش را ميداد؟ و يا اينکه علاقه خودش را ابراز ميکرد؟ مدتها بود که او هم مخفيانه عاشق محبوب شده بود. آيا ابراز اين علاقه در اين زمان خيانت به دوستش نبود؟ رساندن پيام به چه معنا بود؟ از دست دادن محبوبش؟ آيا زمان و شرايط بيان يک حقيقت، در نفس حقيقت و ارزش آن تاثير دارد؟ تصميم گرفت که پيغام دوستش را برساند و واکنش محبوب را ببيند. سادگی کودکانه اش به او اميد ميداد که اگر محبوب به او علاقه داشته باشد، خودش ابراز ميکند! اما، حالا احساسی دوگانه و متضاد داشت: آرامش به خاطر حفظ وفاداری در دوستی و دلشوره بخاطر احتمال از دست دادن محبوب! اين دوگانگی احساس، او را يک قدم به دنيای پيچيده بايدها و نبايدهای بزرگترها نزديکتر کرده بود و يک قدم از سادگی دنيای کودکی دورتر.
قسمت دوم: دوست محبوب، محبوب را مامور دادن پيامی به او کرده بود...
âتوصيه های کوه نوردی!
يادتون باشه ميرين کوه، حواستون باشه با اون کفش های کوه عاليتون مثل
بعضی ها چندبار نخورين زمين! چايی بخورين، نه دلستر که مثل
بعضی ها يخ نزنين! سر ميخورين مثل
بعضی ها سعی نکنين بقيه رو بزنين زمين! و از همه مهمتر، مواظب باشين کفش شب نما پاتون نباشه که ملت گير بدن بهتون!
پ. ن: جدا از شوخی، مرسی دوستان، خيلی خوش گذشت :-)