آن سوی مه    

Friday, January 17, 2003

● تبصره: دوباره که مطلب Dilemma رو خوندم، ديدم که از اين به بعد هر چي بنويسم، ممکنه به حساب پيش و پا افتادگی گذاشته بشه. اينجورها هم نيست! مثلا سه شب گذشته، به سه مناسبت مختلف با دوستان خوب جمع شديم که خيلی هم خوش گذشت. اين جور اتفاقات، حداقل برای من، اصلا پيش و پا افتاده نيست!
●سه فيلم

In the Bedroom: فيلمی جالب و کاملا غافلگير کننده. فکر ميکردم که يه فيلم متوسط آمريکاييه، اما فيلمی که از يک فاجعه استفاده می کنه تا عمق مشکلات پنهان يک زوج به ظاهر ايده آل رو نشون ميده و اينکه چطور يک فاجعه ميتونه يک خانواده ظاهرا سالم رو از هم بپاشه.

زير نور ماه: روی VCD ديدمش. اولين بار فيلم رو دو سال پيش در سينما ديده بودم. هنوز هم فيلم جذابيه، البته نه به جذابيت دفعه اول. از آرامش ذاتی شخصيت اول فيلم خيلی خوشم اومد.

کلاه قرمزی و سروناز: فيلم اول کلاه قرمزی رو نديدم. اما اين يکی لحظات خنده داری داره. لحظاتی از فيلم کشدار و آهسته ای بنظر مياد. حميد جبلی ستاره اصلی فيلمه که جای شخصيت های کلاه قرمزی، عمو و پسرخاله حرف ميزنه. بنظر من شخصيت پسرخاله و کارهاش بامزه ترين قسمت های فيلم هستند. طنز romance بين کلاه قرمزی و سروناز هم خيلی خوب از کار در اومده.
●Dilemma

دوستی مي پرسيد که چرا اين روزها خيلی کم می نويسم. علتش اينکه حس ميکنم اتفاقات حول و حوش من اين روزها عمدتا يکی از اين دو نوعند: يا پيش و پا افتاده و روزمره پس بی ارزش برای ثبت در وبلاگ. يا با ارزش و با اهميت، اما غير قابل انتشار دراين وبلاگ! اين هم يک dilemma ديگه روی بقيه dilemma ها!
●بالاخره تو کی ميری؟

"کی داری ميری؟" اين سوالی که مرتبا از من ميشه. فاميل، دوستان و آشنايان لطف دارند و می پرسند. بعضی هم که ظاهرا خسته شده اند يه جور ديگه می پرسند: "بالاخره تو کی ميری؟!" ؛-) من هم مرتب تاريخ تحويل ميدم:"آخر دسامبر"، "آخر اين هفته"، "دو هفته ديگه" و....! اما اين سوال که من گاهی روزی ۲-۳ بار ميشنوم، تازگی برای من يه بار احساسی منفی داره: اينکه انگار بودن من اينجا جدی گرفته نميشه! اين برداشت "متعلق حساب نشدن به اينجا"، "از جايی ديگه شمرده شدن"، "گذری بودن" حس خوبی نيست. با اينکه ميدونم که کسانی که اين سوال رو ميکنند، اصلا منظور بدی ندارند و خيلی هاشون دلشون ميخواد که من بيشتر بمونم. اما نميدونم چرا تازگی ها يک احساس منفی با اين سوال مياد توی ذهنم. شايد چون دلم ميخواد برای هميشه اينجا بمونم، البته فقط شايد!!
[Powered by Blogger]