آن سوی مه    

Saturday, February 15, 2003

●شهری که دوست داشتم!

اومدن به نيويورک هميشه برام هيجان انگيز بوده. مدتی در همين حوالی زندگی کردم و به هر مناسبت، سری به شهر ميزدم و از اون همه امکانات که داشت کلی استفاده ميکردم. بعد از اينکه از اينجا رفتم هم دو بار به ديدن اين شهر اومدم. اما اينبار، اين توقف اجباری، حال و هوای ديدارهای سابق رو زنده نميکنه. بخاطر تاخير زياد بين پروازها، مجبورم که يک شب رو اينجا بمونم. دوستی قديمی، که چند سال نديدمش، محبت ميکنه و مهموندارم ميشه. صبح زود از فرصت استفاده ميکنم و برای انجام يک کار اداری کوچيک ميزنم بيرون. بعد از دو سال اين اولين باره که تو خيابون های منهتن قدم ميزنم. ديگه اون شور و شوق سابق رو ندارم. شهریه مثل شهرهای ديگه و جذابيتی برام نداره. توی مترو که نشستم، به روبرويهام نگاه ميکنم و لباس پوشيدن نيويورکيها کم و بيش شبيه تهرانيها بنظرم مياد. کارم به يک گير بيخود بر ميخوره و بدون انجامش برميگردم. دوستم برای شنيدن يک سخنرانی نهار در مورد وضيعت عراق به UN رفته. من هم از فرصت استفاده ميکنم و با Gangs of New York (!) نهار ميخورم. بچه های با محبتی هستند که دلشون برای تهران تنگ شده. ديرم شده و با تاکسی به آپارتمان دوستم برميگردم. اصرار ميکنه که يکی دو روزی رو بمونم تا شهر رو بگردم. با اينکه چند تا دوست خوب ديگه هم تو اين شهر دارم که چند ساله نديدمشون، با اينکه ميدونم منهتن هميشه جاهای ديدنی جديد داره و با اينکه ميدونم برای مدت طولانی ديگه فرصتی نميشه که به اينجا برگردم، دلم تاب نمياره. با عجله ميرم فرودگاه که پرواز اون روز رو از دست ندم. بايد کارهامو زودتر تموم کنم که زودتر برگردم.
●"Directly downloading images is not permitted on the Netfirms FREE plan. If you are the owner of this site, either ensure that this image is embedded in a web page, or upgrade to one of the Netfirms premium plans!"

با عرض معذرت، فعلا سرم شلوغه. سر فرصت ميگردم يه جای ديگه رو برای گذاشتن عکس ها پيدا ميکنم.
[Powered by Blogger]