Saturday, March 01, 2003
â!Wait For Me Here
درست تر اين بود که اين آهنگ رو همون شبی که از ايران می اومدم پست ميکردم. اما شب پرواز تا ۴ صبح بيدار بودم، طوری که اون متن بلند رو هم يه سر و در لحظه آخر نوشتم. مناسب بودن اين آهنگ در اون لحظه به ذهن خسته من نرسيد. به هر حال، الان به بهانه اينکه مدتی بعلت مشغله زياد اين وبلاگ رو موقتا تعطيل ميکنم، اينجا ميذارمش! بگذريم از اينکه فصل بهار هم در راهه و اون هم مناسبتی ديگه! بازم کل آهنگ رو روی وب پيدا نکردم، احتمالا عليمان يا يکی ديگه از دوستان زحمتشو ميکشه ؛-) پس ..... فعلا!
Frozen Charlotte
(by Natalie Merchant)
Blue like the winter snow in the full moon
Black like the silhouettes of the trees
Late blooming flowers lie frozen underneath the stars
I want you to remember me that way
Far away... I'll be gone, will you wait for me here
How long... I don't know, will you wait for me here
Still as the river grows in December
Silent and perfect blinding ice
Spring keeps her promises
No cold can keep her back
I want you to remember me that way
Far away... I'll be gone, will you wait for me here
How long... I don't know, but wait for me here
Follow... don't follow me
To where
To where I go
Far away... I'll be gone, will you wait for me here
How long... I don't know, will you wait for me here
Follow... don't follow me, to where I have gone
Follow... don't follow me, to where I have gone
Someday you'll take my place
And I'll wait
For you there
____________________________________________________________________________________________
Friday, February 28, 2003
âچند نصيحت دلسوزانه برای دوستان مجرد:
- اينقدر هر بار که از مراکز خريد رد ميشين، آشغالهای جورواجور نخرين و در کمدهای خونه تون انبار نکنين که موقع اسباب کشی تقاص (با راهنمايی دوستان تصحيح شد) پس بدين!
- سر هر سال، در موقع خانه تکانی فراموش شده، چک کنين که اگر از چيزی در طول سال استفاده نکردين بدين بره در راه خدا که ميمونه و بعدا ميشه وبال گردنتون.
- به هيچ قيمت نذارين مادرتون به اختيار خودش براتون اسباب خونه بخره. چون يک دفعه متوجه ميشين پس از چند ديدار، کلی لوازم آشپزخونه دارين که حتی نميدونين ازشون چه جوری بايد استفاده کرد، يا ظروفی که سال به سال بهشون دست نزدين، اما موقع اسباب کشی مسوليت بسته بندی و حملشون با شماست!
- داشتن شونصدتا بالش کوچيک و بزرگ هيچ کمی به راحتی زندگی شما نميکنه. حالا فرق نميکنه شما خريده باشين يا مادرتون.
- هر بار ميرين ايران، يه چمدون کتاب با خودتون نيارين که بعدا مجبور بشين با چشمان گريان چندين کارتن کتاب رو بدين در راه خدا.
- و نصيحت آخر اينکه: تا ميتونين اسباب خونه کم جمع کنين که به حماليش نمی ارزه!
پ. ن. : دوستان متاهل، شما به نصيحت احتياج ندارين، چون به هر حال خودتون همه اشتباهات بالا رو ميکنين. نصيحت کردنتون هم هيچ فايده ای نداره!
____________________________________________________________________________________________
Thursday, February 27, 2003
âآرامش بدون حضور ديگران؟
The Hours فيلم خوبيه، البته نه اونقدر که تعريفشو شنيده بودم. داستان سه زن رو در سه دوره مختلف بيان ميکنه که هيچکدوم در قالب های عادی جامعه قرار نميگيرند و سعی ميکنند راهی برای بيرون اومدن از مخمصه زندگی فعلیشون پيدا کنند. فيلم در لايه زيرينش به روابط ظريف انسانی، فاصله هايی که هميشه وجود دارند اما به زبان آورده نميشوند، و بالاخره حس تنهايی و استيصال آدمها ميپردازه و از همه اينها به ارزش زندگی در مقابل مرگ ميرسه. بازيهای نيکول کيدمن و مريل استريپ عالی هستند و موسيقی فيلم هم حرف نداره. استفاده از شخصيت و عبارات Virginia Woolf و ارتباط ضمنی سه داستان، فيلم رو تا حدی جذابتر کرده. از جمله اين عبارت که از زبان ولف شنيده ميشه:"!You do not find peace by avoiding life"
____________________________________________________________________________________________
Tuesday, February 25, 2003
âتا بوده همين بوده. بيشتر اوقات قالب های از پيش تعيين شده مطابق سليقه هر شخص که ميخوان تو رو توش جا بدن، همراه با انتظار که تو مطابق اون قالب رفتار کنی. بقول جناب مولانا:
"هر كسی از ظن خود شد يار من / وز درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نيست / ليك چشم و گوش را آن نور نيست
آتش است اين بانگ نای و نيست باد / هر كه اين آتش ندارد نيست باد
در غم ما روزها بيگاه شد / روزها با سوزها همراه شد
روز ها گر رفت گو رو باك نيست / تو بمان ای آن كه چون تو پاك نيست!"
âبقول جناب Meat Loaf :
!!And objects in the rear view mirror may appear closer than they are
____________________________________________________________________________________________
Sunday, February 23, 2003
âحکايت من در مهمونی های اخير:
:Please choose one of the following items from the menu
say or press 1 "داستان زاپاس، جريمه و پليس" For -
say or press 2 "داستان مسافرت همدان" For -
say or press 3 "داستان رستورانهای تهران، ۱۳۲۰ و آقا تقی" For -
say or press 4 "داستان فستيوال فيلم فجر" For -
say or press 5 "داستان کنسرت آريان، عصار و تاتر يوسف و زليخا" For -
.
.
.
Press * to go back to the main menu
____________________________________________________________________________________________
|