â"کوچولو بودی، بزرگ شدی، ماشالله!!"*
بعله ديگه. امروز روز مهم ايه: سالروز تولد...Drum Please .... درررررررررررررررام....من! تولدم مبارک :-)
سال گذشته، سالی پر از تغيير بود. آروم شروع شد و آروم هم داشت پيش می رفت. همون سيستم اونجايی: زندگی حول محور کار. هميشه کار اولويت اول رو ميگيره و ساعات روز و شبتو پر ميکنه. تفريح هم داری. بد هم نميگذره. دوستهای خوبی داری. اما به يک جور يکنواختی رسيدی. به سوالی که مدتهاست ولت نميکنه: "آخرش که چی؟". ميزنه به کله ات که ديگه موقعشه تکليفتو روشن کنی. پا ميشی ميايی ايران. قراره سه ماه باشه، ميشه پنج ماه. تو اين مدت در حاشيه ايستادی. خودتو درگير نميکنی. آروم ميذاری همه چيز برا خودش پيش بره. نسبتا هم خوب پيش ميره. يه جور آرامشی که سالهاست نداشتی. تصميم ميگيری برگردی. ماه بعد ميشه ماه بستن و برگشتن. اين ماه آخر هم، شروع زندگی اينجا. هر دو ماه بهت سخت ميگذره. بعضی وقتها، خيلی سخت. گذر هميشه سخته، مخصوصا که خيلی چيزها رو بايد فدا کنی. در برگشت با چند غافلگيری مواجه ميشی که اصلا انتظارشو نداشتی. جا افتادن در خونه خود آدم هم به اون آسونيها نيست که فکر ميکردی. مجموعه اين عوامل کم طاقتت ميکنن: بی صبر ، کم تحمل، عجول، حساس و حتی مشوش و بیقرار. هميشه همچی ات گمه. همين ناآرامی تو در روابط با اطرافيانت تاثير ميذاره. چند بار به خاکی ميزنی. يه باره نگاه ميکنی و به خودت ميگی: "اين همه عجله برای چی؟ قرار نيست فوری به مقصد برسی، اون هم مقصدی که خودت هم نميدونی کجاست. اصلا قرار بر اين بود که صبور باشی. فعلا در فکر همين پيچ بعدی باش و بس." قرار ميشه که سال بعد سال آروم روندن باشه. اميدوار باش که کمتر هم جريمه بشی!
پ.ن: خيلی ممنون از مهمونی و جمع شدن ها، تلفن ها، ايميل ها، کارت های تبريک، آف و آن لاين ها و صد البته کادو ها. چند تاشون بصورت خوشايندی واقعا غافلگير کننده بود و غير منتظره. همه اينها محبت رو ميرسونه و يادآوری اينکه آدم بايد قدر اين محبت ها رو بدونه.
پ.ن تکميلی: بعله، به بهانه ديدن يک نمايشگاه عکس مجهول، که خيلی هم مايل به ديدنش نبودم، منو کشوندن به يه کافی شاپ مجهول تر! و کاملا غافلگيرم کردند. من هم که کاملا خارج از باغ بودم، با ديدن اون همه صورتهای خندون و مهربون، يه چند دقيقه ای رفتم تو شوک! تشکر دوستان که وقت گذاشتين اومدين، ممنون بخاطر شيرينی و کيک آتشفشانی، و بالاخره مرسی زياد بخاطر کادو های قشنگتون. کلی خوش گذشت.
* تولد از گروه ايشان
â?Seeing The Rain or Feeling The Pain
ميدونم مثل چی ميمونه. درست مثل اينکه ايستادی تو بارون، آروم و بی صدا. همه صورت خيستو ميبينن. بعضی ها هم که ميخوان کمک کنن، بهت چتر تعارف ميکنن. اما کسی نيست که اشکاتو ببينه. کسی نيست که بهت يه دستمال بده. حالا بگذريم از پاک کردن اشکها.
âکلاس شناسی صورتی
امروز يه نکته جديد ياد گرفتم: ٩۱۱ گرونتر از ٩۱۳ است نه برای اينکه بهتر کار ميکنه. برای اينکه کلاس بالاتری داره. کلاسشم از اينجا مياد که دارنده ميتونه ادعا کنه که از قديم(!) تلفن همراه داشته و تازه به همين علت، شمارههای پايين ترش، قيمت بيشتری داره!
âقابل توجه فرشتگان، جن ها، ديوها و ساير موجودات عزيز!
بقول Michael Stype عزيز:
"Oh no I've said too much, I haven't said enough!" ;-)