âراهی بسوی دريا
يکی از راهها، برای رسيدن به دريا، راه تهران-کرج-چالوسه. از تهران تا کرج اتوبانه، نسبتا تخت و مستقيم. مثل خيلی از اتوبان های ديگه، راحت ميتونی تخته گاز بری. دور کمربندی کرج رو که زدی، وارد راه کرج-چالوس ميشی. يه راه کوهستانی که در کنارش يه رودخونه پر آب هم هست. هرچی ميری جلوتر، پيچ و خم راه بيشتر ميشه و ارتفاع جاده بيشتر. زيبايی مناظر اطراف هم همينطور. از کندوان بگذری، سرسبزی راه خيره کننده ميشه، اما پر از پيچ و خم. گاهی مه هم اضافه ميشه که زيبايی راه رو دوچندان ميکنه. اما هم جاده باريکه، هم ارتفاع زياده، و هم ديد محدودتر. اين جاده، جاده پرخطريه.
در طی اين مسير مواظب باش که برای ديدن دريا بی طاقت نشی. اين راه رو بايد با صبر طی کرد. يه وقت خودخواهی ديدن دريا باعث نشه که پاتو رو گاز بذاری. يا اينکه رويای قدم زدن روی ماسه های نرم، چشماتو کور کنه و پيچ های جاده رو نبينی. درگير کورس با ماشين های ديگه نشی که ديدن مناظر جاده رو از دست ميدی هيچ، زندگيتو به مخاطره ميندازی. توی مه هم خيلی احتياط کن که گاهی فقط چندقدم جلوتر رو ميبينی و بس. اون موقع نبايد راه رو با ظن و گمانه حدس بزنی. آروم کن که راه کم کم خودشو بهت نشون بده. نذار سربالايی های راه خسته ات کنن. در سرپايينها هم صبور باش که بتونی به موقع آهسته کني. يادت باشه توی اين سفر تنها نيستی. برای گذروندن پيچ های تند، از همسفرت کمک بگير و کمک همسفرت باش. دو جفت چشم بهتر از يه جفت کار ميکنه. راستی، بايد طوری برونی همسفرت در کنار تو و در اين مسير احساس امنيت کنه. از ديدن مناظر جاده لذت ببره. سرعتتو طوری تنظيم کن که هر پيچ جاده رو خوب تجربه کنين و مجبور نباشی هی ترمز ناگهانی بزنی. يادت باشه که به حرف همسفرت گوش بدی. يه جاهايی بايد خيلی آهسته کنی که همراه همسفرت بمونی. کنار اون آبشار وسط راه هم توقف کن، تا از آب آبشار نيرو بگيری و خستگی در کنین. درسته که هدف، رسيدن به درياست. اما، بايد تک تک مناظر راه رو از ته دل ديد تا قدر دريا رو دونست. اگه بيتابی برت داشت، اگه فقط دريا رو جلو چشات خواب ديدی، اگه چشماتو بستی و پاتو گذاشتی روی گاز، ممکنه سر پيچ بعدی کنترل ماشين رو از دست بدی. يا ميزنی به کوه، يا در ظرف چند لحظه پرتاب ميشی به قعر دره. ممکنه زندگيتو از دست بدی. ممکنه همسفرتو از دست بدی. ممکنه همه چيز رو از دست بدی. اما حداقلش اينه که در سفرت وقفه ميافته. برای مدت مديدی دريا رو نمی بينی. حداقلش اينه که اون همسفر ديگه حاضر نيست با تو همسفر بشه، مگر اينکه اونقدر دوستت داشته باشه که ببخشتت و بهت يه فرصت ديگه بده. درغير اينصورت، تو ميمونی تنها، با تنی زخمی و شکسته، بهت زده و شرمنده در قعر دره، در فراق همسفری که رفته و در حسرت ديدن دريا.
*** ****.
âراستی،
چند روز پيش اين وبلاگ يکساله شد. تاتی تاتی تاتی دادا... ؛-)