âهمينه
کار دادن به بعضی از کارگر های ايرانی مثل ديدن کارتون "همينه" ميمونه. مياد سيم بکشه، ميزنه رنگ ديوار رو خراب ميکنه. مياد ديوار رو رنگ بزنه، کف رو رنگی ميکنه. ميگی کف رو درست کنه، ميزنه همه جا رو گرد و غبار ميگيره. بالای سرش که نباشی که ديگه هيچی، برات شمس العماره درست ميکنه! هيچوقت هم آشغالهايی رو که ريختن جمع نمی کنند. "همينه" ديگه!
âهديه های موندنی
داری بسته های کتاباتو مرتب ميکنی که بالاخره پست بعد از چندين ماه بهت تحويلشون داده. البته انگار اول از يه منطقه جنگی ردشون کردن! ميون اون همه کتابهای تخصصی سه تا هديه کوچيک هم پيدا ميکنی: يه چلو کوچيک که هنوز آهنگ ميزنه، کوچکترين ماگ دنيا که اسمت روش حک شده و يه چاپ استيک نقاشی شده ژاپنی. با تعجب پيش خودت فکر ميکنی که اينها ديگه از کجا پيدا شدند؟ هر کدومشون هديه ای از چند سال قبل هستند. هديه هايی کوچيک از اون تيپ آدمهايی که وارد زندگيت ميشن و باقی ميمونن. هر چند ممکنه مدتی فاصله افتاده باشه، هر چند ممکنه مدتی باشه که نديديتشون. هر چند که شايد رابطه تون در گذشته دست اندازهايی هم داشته. اما به يه دوستی پايدار رسيده. به يه جور دوستی خالصانه، صادقانه، بدون چشمداشت و بدون دغدغه. بيخود نيست که بعد از سالها، و اين همه جابجايی، هنوز هم هديه هاشون رو داری. اينجور دوستيهای موندنی رو دوست دارم. اين دوستی ها، هديه هايی هستند که اميدوارم هميشه بمونند.
پ.ن: اين نوشته رو مدتی قبل نوشته بودم، اما نميدونم چی شد که پستش نکردم. الان که داشتم فايلامو مرتب ميکردم، پيداش کردم.
âDeja Vu
ديدنش، بعد از مدتها دوباره همون حس های خوب گذشته رو زنده کرد: صميميت ، سادگی، سبک بالی و صداقت کودکانه. راحت، شاد و بدون دغدغه. شباهت ها انکار ناپذيرند.